داستان هاي كيم هيون جونگ...❤ داستان هاي كيم هيون جونگ...❤
درباره ما


سلام اوني جوووون... من ريحانه هستم مدير وب... عاشق كره،ديوووونه كيم هيون جونگ... داداشام_هیونگ و سانگ... تو اين وب داستان ميزارم اميدوارم دوس داشته باشيد... نظر يادت نره..❤ توهين ممنوع

پیوند روزانه

جَریمــِــــــه یِ عِشـــــــق...
k_pop stories..
دخترای کره
قالب شیک
وبلاك طرفداران ريحانا
حمل ارسال خرید ماینر از چین
حمل و نقل هوایی چین
قلاده اموزشی شوک دار
یکانسر
مستر قلیون
آی کیو مگ

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


داستان هاي كيم هيون جونگ...❤

❤Just SS501❤
قسمت سوم خوابگاه مرگ..
موضوع: <-PostCategory->

مدیر_اینم اتاقتون..

ما_ممنون..

مدیر_از معلمتون اجازه گرفتم میتونید وسایلتونو مرتب کنید...خداحافظ...

من_همینو کم داشتیم...

تینا_اینقد غر نزن چوون هیچکاری نمیتونیم بکنیم...

هیون_باید از خداتونم باشه ک با پسرای خوشگل هم اتاقید...

من ی چشم غره به هیون رفتم_از خود راضی...

هیونم ی نیش خند زد...

موقعی که داشتیم وسایلارو جمع میکردیم...جونگمین هی به رومینا نگاه میکرد...

رومی_میشه یکی اینو برام بزاره بالا...

جونگ_بده من...

رومی_مرسی

هممون وسایلمونو جمع کردیم...

من_من میرم سرکلاس منتظرتونم...

دخترا_باشه..

مایده_این اخرین کلاسه؟؟

سانگ_اره امروز خوش بحالمون شد ههه سه تا کلاسو پیچوندیم...

تو کلاس..

معلم کیم چون_بچه ها یکی از شاگردا الان اومده...گیوری جان بیا تو....

گیوری_ممنون..

معلم کیم چون_برو پیش ریحانه بشین..

گیوری اومد نشست...

گیوری با لبخند_از اسمت معلومه ایرانی هستی...

من_اره...من با دو خواهرام...

گیوری_خوشبختم...

من_^_^

گیوری_من مادرم ایرانیه و پدرم کره ای...وقتیم کوچیک بودم پدرم فوت کرد...بعدشم مادرم غیبش زد..

من_اخی...

کلاس تموم شد...

رفتیم تو اتاق درس خوندیم...پسرا هم خوابیده بودن...

شب شام خوردیمو خوابیدیم...

ساعت 2 شب...

مایده صداهای عجیبی به گوشش میخوره..از تخت بلند میشه و میره دنبال صدا....منم بیدار بودم و تا مایده رفت منم دنبالش رفتم....

تو جنگل...

مایده با ترس داشت راه میرفت...منم دنبالش بودم...

تو اتاق...

رومینا تشنش میشه میره ک اب بخوره میبینه تخت منو مایده خالیه...رومینا از ترس میره تینارو بیدار میکنه...

رومی_تیتی پاشو تروخدا...

تینا_چیشده؟؟

رومی_مایده و ریحانه نیستن..

تینا_چی؟؟

کیم بوم_چیشده؟چقد سروصدا میکنید..

رومی با گریه_ریحانه و مایده نیستن...

بقیه تا شنیدن بیدار شدن...

پسرا_چی؟؟

رومی_حتما رفتن جنگل تروخدا بیاید بریم دنبالشون...نکنه اتفاقی براشون افتاده...

هیون_باشه منو سانگ و جونگمین میریم دنبالشون...کیم تو اینجا پیش دخترا باش...

کیم بوم_باشه..

تینا_مواظب باشید...

تو جنگل...

صداها هی بلندتر و بلندتر میشد....طوری ک منم میشنیدم...انگار ینفر داره بلند بلند میخنده...

من واقعا ترسیده بودم...مایده هم داشت مثله بید میلرزید ولی اون صدا مارو به طرف خودش میکشید...

من_مایییده...

مایده برگشت منو ک دید تعجب کرد_ریحانه تعقیبم میکنی؟؟

من_نه بابا بیا ازین جا بریم این صدا خیلی ترسناکه...

مایده_نه این صدا برام اشناس...

من_ولی اینجا خطرناکه من حس بدی دارم...

مایده_نه ریحانه تو حس منو درک نمیکنی...اصلا میدونی من برای چی اینجا اومدم؟؟

من_مهم نی بعدا میتونی بگی بیا بریم...

مایده_نه بزار بگم من اومدم دنبال خواهرم.....تا این کلمه رو گفت صدای تیر اومد...

من فقط به مایده نگاه میکردم...

من_ماییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییده....

مایده دستشو گذاشت رو قلبش بعد به دستاش نگاه کرد...این خون بود ک داشت ازش میچکید...مایده افتاد زمین...

مایده_مواظب گیوری باش....بیهوش شد...

من_مایییییییییییییییییییییییییییییییده...(با گریه)

هیون_ریحانه...

داشتم میرفتم به سمت مایده ک هیون مانع رفتنم شد...

هیون_بیا ازین جا بریم...خطرناکه...

من_ننننننننننننه باید مایدرو نجات بدیم...

هیون_بیا بریم میخوای بمیری؟؟

بعد دستمو کشید سمت خودش و شروع کردیم به دویدن سمت مدرسه....

سانگ_ الووو هیون؟؟کجایی؟؟چرا نفس نفس میزنی؟؟

هیون_ریحانه اینجاس برید تو مدرسه...

سانگ_چی؟پس مایده چی؟؟(قطع شد)

جونگ_چیشد؟؟

سانگ_گف برید تو مدرسه...مثل اینکه اتفاقی افتاده...

تو اتاق...

رومی_چرا نیومدن؟؟

سانگ_هیون اینجاس؟؟

تینا_نه...مگه با شما نبود؟؟؟

سانگ_بود ولی جدا شدیم...اخرین بار زنگ زد گف برید مدرسه دارم میام...داشت نفس نفس میزد..

جونگمین_اخرین بار تو جنگل صدای بوم اومد...

رومی و تینا با گریه_حتما اتفاقی افتاده...

هیون_سلام بچه ها...

من_دخترا...

رومی_ابجی...

تینا_خوبی؟؟مایده کو؟

من_مایده تیر خورده...فک کنم مرده...

کیم_چی؟؟

همه با تعجب داشتن نگام میکردن...

من همه ی ماجرا رو براشون تعریف کردم...

من_اخرین کلمه ای ک گف ..از گیوری مواظبت کن...

تینا_گیوری کیه؟؟

بقیه قسمت بعد...

نظر؟؟


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده توسط :레이Reyhaneh하네 | لينک ثابت |18 / 3برچسب:داستان,Death Dorm,|



موضوعات

لینک دوستان

●●❤ Tнe Red Bυlleт ❤ ●●
ردیاب ارزان ماشین
جلو پنجره جک جی 5

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان داستان هاي كيم هيون جونگ و آدرس kimhyunjoongdastan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

تير 1394
خرداد 1394


نویسنده وبلاگ :

레이Reyhaneh하네

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





 

Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com