مدیر_اینم اتاقتون..
ما_ممنون..
مدیر_از معلمتون اجازه گرفتم میتونید وسایلتونو مرتب کنید...خداحافظ...
من_همینو کم داشتیم...
تینا_اینقد غر نزن چوون هیچکاری نمیتونیم بکنیم...
هیون_باید از خداتونم باشه ک با پسرای خوشگل هم اتاقید...
من ی چشم غره به هیون رفتم_از خود راضی...
هیونم ی نیش خند زد...
موقعی که داشتیم وسایلارو جمع میکردیم...جونگمین هی به رومینا نگاه میکرد...
رومی_میشه یکی اینو برام بزاره بالا...
جونگ_بده من...
رومی_مرسی
هممون وسایلمونو جمع کردیم...
من_من میرم سرکلاس منتظرتونم...
دخترا_باشه..
مایده_این اخرین کلاسه؟؟
سانگ_اره امروز خوش بحالمون شد ههه سه تا کلاسو پیچوندیم...
تو کلاس..
معلم کیم چون_بچه ها یکی از شاگردا الان اومده...گیوری جان بیا تو....
گیوری_ممنون..
معلم کیم چون_برو پیش ریحانه بشین..
گیوری اومد نشست...
گیوری با لبخند_از اسمت معلومه ایرانی هستی...
من_اره...من با دو خواهرام...
گیوری_خوشبختم...
من_^_^
گیوری_من مادرم ایرانیه و پدرم کره ای...وقتیم کوچیک بودم پدرم فوت کرد...بعدشم مادرم غیبش زد..
من_اخی...
کلاس تموم شد...
رفتیم تو اتاق درس خوندیم...پسرا هم خوابیده بودن...
شب شام خوردیمو خوابیدیم...
ساعت 2 شب...
مایده صداهای عجیبی به گوشش میخوره..از تخت بلند میشه و میره دنبال صدا....منم بیدار بودم و تا مایده رفت منم دنبالش رفتم....
تو جنگل...
مایده با ترس داشت راه میرفت...منم دنبالش بودم...
تو اتاق...
رومینا تشنش میشه میره ک اب بخوره میبینه تخت منو مایده خالیه...رومینا از ترس میره تینارو بیدار میکنه...
رومی_تیتی پاشو تروخدا...
تینا_چیشده؟؟
رومی_مایده و ریحانه نیستن..
تینا_چی؟؟
کیم بوم_چیشده؟چقد سروصدا میکنید..
رومی با گریه_ریحانه و مایده نیستن...
بقیه تا شنیدن بیدار شدن...
پسرا_چی؟؟
رومی_حتما رفتن جنگل تروخدا بیاید بریم دنبالشون...نکنه اتفاقی براشون افتاده...
هیون_باشه منو سانگ و جونگمین میریم دنبالشون...کیم تو اینجا پیش دخترا باش...
کیم بوم_باشه..
تینا_مواظب باشید...
تو جنگل...
صداها هی بلندتر و بلندتر میشد....طوری ک منم میشنیدم...انگار ینفر داره بلند بلند میخنده...
من واقعا ترسیده بودم...مایده هم داشت مثله بید میلرزید ولی اون صدا مارو به طرف خودش میکشید...
من_مایییده...
مایده برگشت منو ک دید تعجب کرد_ریحانه تعقیبم میکنی؟؟
من_نه بابا بیا ازین جا بریم این صدا خیلی ترسناکه...
مایده_نه این صدا برام اشناس...
من_ولی اینجا خطرناکه من حس بدی دارم...
مایده_نه ریحانه تو حس منو درک نمیکنی...اصلا میدونی من برای چی اینجا اومدم؟؟
من_مهم نی بعدا میتونی بگی بیا بریم...
مایده_نه بزار بگم من اومدم دنبال خواهرم.....تا این کلمه رو گفت صدای تیر اومد...
من فقط به مایده نگاه میکردم...
من_ماییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییده....
مایده دستشو گذاشت رو قلبش بعد به دستاش نگاه کرد...این خون بود ک داشت ازش میچکید...مایده افتاد زمین...
مایده_مواظب گیوری باش....بیهوش شد...
من_مایییییییییییییییییییییییییییییییده...(با گریه)
هیون_ریحانه...
داشتم میرفتم به سمت مایده ک هیون مانع رفتنم شد...
هیون_بیا ازین جا بریم...خطرناکه...
من_ننننننننننننه باید مایدرو نجات بدیم...
هیون_بیا بریم میخوای بمیری؟؟
بعد دستمو کشید سمت خودش و شروع کردیم به دویدن سمت مدرسه....
سانگ_ الووو هیون؟؟کجایی؟؟چرا نفس نفس میزنی؟؟
هیون_ریحانه اینجاس برید تو مدرسه...
سانگ_چی؟پس مایده چی؟؟(قطع شد)
جونگ_چیشد؟؟
سانگ_گف برید تو مدرسه...مثل اینکه اتفاقی افتاده...
تو اتاق...
رومی_چرا نیومدن؟؟
سانگ_هیون اینجاس؟؟
تینا_نه...مگه با شما نبود؟؟؟
سانگ_بود ولی جدا شدیم...اخرین بار زنگ زد گف برید مدرسه دارم میام...داشت نفس نفس میزد..
جونگمین_اخرین بار تو جنگل صدای بوم اومد...
رومی و تینا با گریه_حتما اتفاقی افتاده...
هیون_سلام بچه ها...
من_دخترا...
رومی_ابجی...
تینا_خوبی؟؟مایده کو؟
من_مایده تیر خورده...فک کنم مرده...
کیم_چی؟؟
همه با تعجب داشتن نگام میکردن...
من همه ی ماجرا رو براشون تعریف کردم...
من_اخرین کلمه ای ک گف ..از گیوری مواظبت کن...
تینا_گیوری کیه؟؟
بقیه قسمت بعد...
نظر؟؟
نظرات شما عزیزان: